چفیه های بهشتی

مجموعه پوستر عزت آفرینان/ شهیدمحمد جعفر آزموده

دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۰۰ ق.ظ

ششمین پوستر از مجموعه پوسترعزت آفرینان ، تقدیم به شهید عزیزمحمد جعفر آزموده.

توضیحات بیشتر در مورد مجموعه پوستر عزت آفرینان در اینجا

نمایش کل مجموعه پوستر عزت آفرینان در اینجا

پیش نمایش طرح (کلیک کنید)

شهید محمد جعفر آزموده

دریافت سایز اصلی + زندگی نامه شهید محمد جعفر آزموده در ادامه مطلب

دریافت سایز اصلی پوستر :  DOWNLOAD

زندگی نامه شهید محمد جعفر آزموده:

تاریخ تولد1349/6/20

تاریخ شهادت 1366/3/30

تاریخ خاکسپاری 1366/4/10

محل خدمت آموزشی لوشان 1365 
محل زندگی 2 کیلومتری شهر رشت روستای پاچکنار / محل خاکسپاری روستای پاچکنار مسجد ولی عصر 

به روایت مادر شهید:
محمدجعفر سومین فرزند خانواده بود. پدرجعفر حاج صفر آزموده کدخدای محله بود. جعفر پسری بود باهوش ، زرنگ ، بازی گوش و همچنین فردی شوخ ...
اکثر اوقات فراغت خود را با دوستانش در بیرون از منزل به تفریح مشغول می شد. دوران تحصیلات ابتدایی خود را در بالامحله(سیاه محله)در مسجد صاحب الزمان گذراند. در ایام عزاداری مانند ماه محرم و صفر با تشکیل هییت در روستای پاچکنار مراسم عزاداری را برگزار می کردند

 

مدتی جعفر شبها دیر وقت به خانه می آمد یا شبها به خانه نمی آمد ، وقتی هم از او سوال می کردیم جوابی نمی داد یا می گفت با دوستان خود بوده. بعد از یک مدت که پیگیر شدیم و ماجرا را پرسیدیم جعفر گفت که یک بسیج محلی با بچه های محل راه انداخته اند. زندگی به همین روال می گذشت و جعفر و دوستانش در این بسیج محلی فعال بودند تا که روزی رسید که جعفر و بچه های محل تصمیم گرفتند خود را آماده رفتن به سربازی کنند که در مجموع72 نفر بودند.
از این تصمیم جعفر ما خبر نداشتیم ، چون می دانست اگر به ما بگوید در ابتدا ما مخالف می کنیم به خاطر اینکه جعفر هنوز به سن قانونی نرسیده بود و از طرفی هم برادرش محمد صادق در سنندج مشغول خدمت بود. محمد جعفر تمام کارهای رفتن به خدمت را در خفا انجام می داد و حتی گاهی اوقات مدارکی را در دستش می دیدیم. وقتی که سوال می کردیم ، می گفت مدارک مربوط به مدرسه است ؛ تا شب موعود فرا رسید. همه اعضای خانواده را جمع کرد و اعلام کرد قصد رفتن به جبهه را دارد. اما با مخالفت ما روبرو شد و پدرش گفت رضایتنامه را امضا نمی کند.
آن هم به دلیل این که سن محمدجعفر کم بود و از طرفی محمد صادق برادر دیگرش خدمت بود. جعفر اصرار می کرد اما با مخالفت ما روبرو می شد. تا این که پس از چند روز بچه های محل که 72 نفر بودند و محمدجعفر هم همراهشان بود نزد پدر جعفر آمدند تا او را راضی کنند که محمدجعفر هم همراه آنها به جبهه بروند. پدرجعفر وقتی با این صحنه روبروشد رضایت داد. ولی فقط یک کلام گفت ، پسرش را در آغوش گرفت و گفت: جعفر شهادتت مبارک.
بهمن ماه سال 65 محمد جعفر دوره آموزشی خود را در لوشان گذراند. در طی این مدت هر وقت به همراه خانواده آخر هفته به دیدنش میرفتیم ما را دلداری میداد و همواره می گفت عشق است این سختی ها برا دفاع از اسلام و وطن... بعد از اتمام دوره آموزشی محمد جعفر برای مرخصی به خانه آمد اما بی قرار رفتن بود!!! و حتی به خواهر بزرگتر خود در این مدت می گفت یک هدیه ای به شما می دهم که در این محل خاص باشد!! و یک آرزویی داشت آن هم این بود که می گفت بچه برادرم یک بار من را عمو صداکند!!
رفتار محمد جعفر طوری شد بود که انگار به او الهام شده بود روز به روز به شهادت نزدیکتر میشود. روز اعزام به منطقه فرا رسید. صبح که ازخواب بیدارشد ابتدا سر خود را روی پای من گذاشت ناگهان در قلبم احساس دوگانه ای از شور و نگرانی ایجاد شد. جعفر آن روز بعد از این که با تمام اعضای خانواده روبوسی کرد با موتور خود تمام خانه را دور زد. آن زمان محمدصادق برادر دیگر محمد جعفر هم خدمتش تمام نشده بود و رسم روز گار چنین بود که هر دو در یک یگان بیفتند.

بله عملیاتی در پیش بود اما طبق نظر فرمانده باید محمد صادق به این عملیات که عملیات نصر4 بود اعزام میشد. محمد جعفر وقتی موضوع را فهمید پیش برادرش رفت و از او درخواست نمود که در این عملیات به جای او برود اما محمد صادق مخالفت می کرد . اما در انتها اصرار های فراوان محمد جعفر و پافشاری فراوانش نتیجه داد و موفق شد به جای برادر خود به این عملیات اعزام شود 
لشکر قدس گیلان مانند دیگر لشکرها مأموریت یافت که خطوط دشمن را درهم شکند. این لشکر با نیروهای مجرب خود به عمق خاک عراق و سمت شهر ماووت نفوذ کرد و پس از پشت‌سر گذاشتن موانع ، در شرایط سرد و یخبندان منطقه ، به خطوط تماس دشمن نزدیک شد. یورش بی‌امان به مواضع دشمن آغاز و با شلیک گلوله منور از دو سمت ، منطقه مثل روز روشن شد. 
دشمن زخم خورده با شلیک انواع گلوله سعی کرد که مانع نفوذ رزمندگان به خطوط پدافندی آنها شود ، ولی برتری آتش قوای اسلام مانع تحرکات دشمن شد ، بعداز زمین گیر شدن نیروهای دشمن محمدجعفر داوطلب شد تا پرچم کشور را برافراشته کند.
بعداز برافراشتن پرچم توسط نیروهای دشمن که کمین کرده بودند مورد اصابت گلوله از ناحیه پا شد. ساعاتی را با همان وضع ماند و به دلیل شرایط موجود و کمین دشمن اجازه نمیداد کسی از همرزمانش به کمکش بروند. هنگام شب شد با همان پای زخمی بلند شد تا به سمت نیروهای خودی برود اما باز تیری این بار به گلویش اصابت کرد و محمد جعفر آزموده به شهادت رسید.

 روحش شاد و یادش گرامی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی